سفارش تبلیغ
صبا ویژن
-ستایش
  •   شهادت امام باقر علیه السلام را تسلیت می گوییم
  •  شهادت امام محمد باقر (علیه السلام)

     

    امام باقر علیه السلام به جابر بن یزید جعفی فرمودند:
    ای جابر؛ شیعیان مرا سلام برسان و به آنها اعلام کن میان ما و خدای عزوجل قرابت و خویشاوندی نیست و کسی به خداوند تقرب و نزدیکی نجوید جز به فرمان برداری او. ای جابر هر کس خدا را فرمان برداری کند و ما را دوست بدارد، او دوست ماست و کسی که نافرمانی خدا کند، دوستی ما سودش ندهد.
    «گلچین حکمت، ص 213»

    .................................................

    ابوبصیر می گوید: حضرت باقر (علیه السلام) به همراه فرزندش امام صادق (علیه السلام) هنگام خارج شدن از قصر هشام در مقابل قصر با جمعیتی انبوه روبرو می شوند. وقتی از وضع آنها می پرسد، می گویند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود منتظر آمدن اسقف اعظم هستند تا مشکلات علمی آنان را حل کند.


    حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید: همراه فرزندم به صورت ناشناس در آن مجمع شرکت کردم. طولی نکشید اسقف اعظم وارد شد در حالی که خیلی سال خورده و پیر شده بود. با شکوه و احترام در صدر مجلس نشست. نگاهی به جمعیت انداخت و سیمای باقر العلوم (علیه السلام) او را جذب کرد.


    گفت: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟
    حضرت فرموند: از مسلمانان.
    گفت: از دانشمندان آنانی یا افراد نادان؟
    حضرت فرموند: از افراد نادان آنها نیستم.
    گفت: اول من سؤال کنم یا شما؟
    حضرت فرموند: اگر مایلید، شما سؤال کنید.
    گفت: شما به چه دلیلی ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند، ولی مدفوعی ندارند؟ آیا دلیل و برهانی و نمونه ای برای آن دارید؟
    حضرت فرموند: بلی، نمونه آن جنین در رحم مادر است که غذا می خورد و می نوشد، ولی مدفوعی ندارد.
    گفت [با تعجب]: شما گفتی از دانشمندان نیستی!
    حضرت فرموند: گفتم از نادانها نیستم.
    گفت: خبر بده مرا از لحظه ای که نه از شب است و نه از روز.
    حضرت فرموند: ساعتی از طلوع شمس که نه از شب است و نه از روز و در آن لحظه، بیماران شفا می گیرند.
    گفت [با عصبانیت]: مگر نگفتنی از دانشمندان نیستم!
    حضرت فرموند: من فقط گفتم از جهال آنان نیستم.
    گفت: به خدا! پرسشی می کنم که در جواب آن در بمانی.
    حضرت فرموند: هر چه داری، بپرس!
    گفت: خبر بده از دو مردی که با هم متولد شدند و با هم از دنیا رفتند اما یکی پنجاه سال و دیگری 150 سال داشت.
    حضرت فرموند: عزیز و عزیر.
    گفت: به چه دلیل عقیده دارید که نعمتهای بهشتی بر اثر مصرف کم نمی شود؟ نمونه ای برای آن دارید؟
    حضرت فرموند: بلی، نمونه روشن آن آتش است که اگر صد چراغ را با آن روشن کنیم، آتش اول به حال خود باقی است.


    بعد از همه سؤالات، با عصبانیت و ناراحتی فریاد کشید: "مردم! دانشمند والا مقامی را آورده اید تا مرا رسوا سازید! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در میان خود نمی بینید".
    این را گفت و از مجلس بیرون رفت.

    به نقل ازوبلاگ پر محتوای استاذنا

    http://ostazona.blogfa.com/

     



  • نویسنده: صادق نظری(شنبه 88/9/28 ساعت 9:48 صبح)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • اس ام اس بزنید تا با اسم خودتان ذخیره شود
    مدل لباس شب
    مدل لباس
    10 فایده لبخند زدن!؟
    3 مداحی فوق العاده زیبا و دلنشین ویژه ماه محرم (Moharam-Madahi)
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 32670
    بازدید امروز : 106
    بازدید دیروز : 3
  •   پیوندهای روزانه

  • پزشکان تهران [60]
    پرسپولیس [14]
    دوستی [14]
    شب عاشقان [36]
    عشق به همجنس [15]
    تعمیرات موبایل [6]
    [آرشیو(6)]


  •   مطالب بایگانی شده

  • آذر 1388
    دی 1388

  •   درباره من

  • -ستایش
    صادق نظری

  •   لوگوی وبلاگ من

  • -ستایش

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • نیایش
    گل
    به یاداو
    من وتنهایی
    وستت دارم دیونه
    برگ
    قالب های وبلاگ
    -ستایش

  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو